آقا سامیارآقا سامیار، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

آقـــا ســـــامـیــــــار

غذا خوردن آقا سامیار

ا مروز می خوام مراحل غذا خوردن آقا سامیار براتون با عکس توضیح بدم: خیلی خیلی دیدنیه .... برین به ادامه مطلب تا ببینید ..... ابتدا آقا سامیار تو آشپزخونه منتظر غذا در حال خوردن ملاقه اینم غذا ( فرنی ) که آماده شده اوایل صورتش تمیزه بعد قاشقو از دستت میقاپه به این شکل میکنه تو دهنش اینجوری هم نگات میکنه دلت نمیاد قاشقو بگیری وقتی قاشقو میبینه دهنشو مثل جوجه گنجیشکا باز می کنه... اینجوری آب میخوره اینم صورتش نازش کاسه خالی از غذا آخرشم گریه میکنه بازم میخواااااااااااااااااااام ...
16 شهريور 1391

غذا کمکی

دیگه نمیشه رو سفره نشست و راحت غذا خورد تا سفره رو میبینی  شروع میکنی به غر غر بعدش با دهنت ملچ ملوچ میکنی دل آدم می سوزه خلاصه مجبور میکنی یه چیزی بهت بدیم ... با بابایی تصمیم گرفتیم که دیگه بهت غذا بدیم حدود ١ هفته میشه که داری غذا  کمکی می خوری اول فرنی خوردی بعدش حریره بادام. جفتشو دوست داری با اشتها می خوری. بابایی میگه که بزار خودش بخوره لباسشو کثیف کنه حال کنه ولی من موافق نیستم ولی رو سفره کنار ما میشینی و غذا بهت میدیم. قربون غذا خوردنت بره مامانت.
7 شهريور 1391

اولین کلمه

امروز خیلی خوشحالم آخه پسرم گفت مـــــــــــا مــــــــــــا امروز سامیار کنار تلویزیون رو تشکش دارز کشیده بود داشت بازی می کرد منم تو آشپز خونه بودم خسته شده بود هی غر غر می کرد بعدش شروع به گریه کردن کرد منم از تو آشپزخونه صداش میکردم یه دفعه دیدم داره میگه مـــــــــــا مــــــــــــا زود اومدم دیدم با حالت گریه میگه مـــــــــــا مــــــــــــا خیلی خوشحال شدم با گوشیم ازش فیلم گرفتم بعدش بغلش کردم کلی بوسش کردم. جیگر مـــــــــــا مــــــــــــا   ...
1 شهريور 1391

مغازه بابا

امروز با پسرم رفتیم مغازه بابا حسین تا پسرم به باباش کمک کنه ..... اول کلی با همسایه ها حال و احوال کرد بعدش نشست توی ترازو     ...
1 شهريور 1391
1